یکی خال سیه بنشسته بر کنج لب لعلش *که گویی بر آب بقا بنشسته هندویی * به آهو نسبت چشمش نمودم * گفت نه هرگز که چشم شیرگیرش را ندارد هیچ آهویی * به رو چون مه ، به بو چون گل * معاذالله غلط گفتم ندارد مه چنین رویی ندارد گل چنین بویی * دل از یوسف بری ، موسی یدی ، ادریس ماوا ای ، حسینی طلعتی ، زهرا رخی ، احمد سخنگویی...........
:: پروفایل مدیر وبلاگ
نیمه شب آواره و بی حس و حال * در سرم سودای جامی بی زوال پرسه ای آغاز کردم در خیال * دل به یاد آورد ایام وصال دل به یاد آورد اول بار را * خاطرات اولین دیدار را آن نظربازیان اسرار را * آن دو چشم مست آهووار را آمد و هم آشیان شد با من او * هم نشین و هم زبان شد با من او تشنه جان بودم که جان شد با من او * ناتوان بود و توان شد با من او وای از آن شب زنده داری تا سحر * وای از آن عمری که بی او شد به سر مست او بودم ز دنیا بی خبر * دم به دم این عشق میشد بیشتر آمد و در خلوتم دمساز شد * گفتگوها بین ما آغاز شد گفتمش در عشق پا برجاست دل * گر گشایی چشم دل زیباست دل گر تو بینی دریاست دل * بی تو شام بی فرداست دل دل ز روی تو حیران شده *در پی عشق تو سرگردان شده گفت در عشقت وفادارم بدار * من تو را بس دوست میدارم بدان شوق وصلت را به سر دارم بدان * چون تویی مخمور خمارم بدان با تو شادی میشود غم های من * با تو زیبا میشود فردای من گفتمش عشقت به دل افزون شده * دل ز جادوی رخت افسون شده جز تو هر یادی به دل مدفون شده * عالم از زیباییت مجنون شده کرد صدا نام مرا بشنیدم به گوش * گوییا صوت او برده عقل و هوش در سرم جز عشق او سودا نبود * هیچ یک جز او در این دل جا نبود خوبی او شهره ی آفاق بود * در نجابت در وقار ، آقا بود روزگار اما وفا با ما نداشت * طاقت خوشبختی ما را نداشت پیش پای عشق ما سنگی گذاشت * بی گمان از مرگ ما پروا نداشت آخر این قصه غم بود و بس * حسرت و رنج فراوان بود و بس من که آن میمیرم ها گفتم * در عمل دیگر من باختم از غمش با دود و دم همدم شدم * باده نوش فراق او من شدم ذره ذره آب گشتم ، من کم شدم گر آب رفته باز آید به رود * ماهی بیچاره اما مرده بود
تبادل
لینک هوشمند
برای تبادل
لینک ابتدا ما
را با عنوان
مهدی موعود و آدرس
monjeemouood.LXB.ir لینک
نمایید سپس
مشخصات لینک
خود را در زیر
نوشته . در صورت
وجود لینک ما در
سایت شما
لینکتان به طور
خودکار در سایت
ما قرار میگیرد.