نیمه شب بی حس و حال
 
 


خداوند ظهورش را نزدیکتر بگرداند

نیمه شب بی حس و حال

نیمه شب آواره و بی حس و حال * در سرم سودای جامی بی زوال
پرسه ای آغاز کردم در خیال * دل به یاد آورد ایام وصال
دل به یاد آورد اول بار را * خاطرات اولین دیدار را
آن نظربازیان اسرار را * آن دو چشم مست آهووار را
آمد و هم آشیان شد با من او * هم نشین و هم زبان شد با من او
تشنه جان بودم که جان شد با من او * ناتوان بود و توان شد با من او
وای از آن شب زنده داری تا سحر * وای از آن عمری که بی او شد به سر
مست او بودم ز دنیا بی خبر * دم به دم این عشق میشد بیشتر
آمد و در خلوتم دمساز شد * گفتگوها بین ما آغاز شد
گفتمش در عشق پا برجاست دل * گر گشایی چشم دل زیباست دل
گر تو بینی دریاست دل * بی تو شام بی فرداست دل
دل ز روی تو حیران شده *در پی عشق تو سرگردان شده
گفت در عشقت وفادارم بدار * من تو را بس دوست میدارم بدان
شوق وصلت را به سر دارم بدان * چون تویی مخمور خمارم بدان
با تو شادی میشود غم های من * با تو زیبا میشود فردای من
گفتمش عشقت به دل افزون شده * دل ز جادوی رخت افسون شده
جز تو هر یادی به دل مدفون شده * عالم از زیباییت مجنون شده
کرد صدا نام مرا بشنیدم به گوش * گوییا صوت او برده عقل و هوش
در سرم جز عشق او سودا نبود * هیچ یک جز او در این دل جا نبود
خوبی او شهره ی آفاق بود * در نجابت در وقار ، آقا بود
روزگار اما وفا با ما نداشت * طاقت خوشبختی ما را نداشت
پیش پای عشق ما سنگی گذاشت * بی گمان از مرگ ما پروا نداشت
آخر این قصه غم بود و بس * حسرت و رنج فراوان بود و بس
من که آن میمیرم ها گفتم * در عمل دیگر من باختم
از غمش با دود و دم همدم شدم * باده نوش فراق او من شدم
ذره ذره آب گشتم ، من کم شدم
گر آب رفته باز آید به رود * ماهی بیچاره اما مرده بود

 



نظرات شما عزیزان:

star
ساعت17:17---29 مهر 1392
خیلی هم خوب


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







:: موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
:: برچسب‌ها: <-TagName->
نویسنده : محمد
تاریخ : دو شنبه 29 مهر 1392برچسب:,